خسته نباشی خودم :|
خسته نباشی خودم :|
سلام عرض شد!
امروز الان که این پست رو میذارک ساعت 3 صبحه یعنی میشه جز یکشنبه و 16 هم... ولی مقصود من برای 15 هم هست یعنی شنبه ، دیگه حلال کنید.! :) پس هر امروزی گفتم شنبه در نظر بگیرین :/
خوب... امروز کلا من زیاد خوابیدم لامصب خیلی داغون بودم فک کنم واسه گرماس :/
تا ساعتای یک دو ظهر خواب بودم که دیدم مامانم بالا سرم صدام داره میزنه! (+ اونم قشنگ وسط اوج خواب اونم خوابی که همه چی توش دیدم :/) بیدار شدم و دیدم میگه پاشو زلزله اومده بیدار باشی :|
بعد جالبه میگفت شما هم حس کردین یا من سرگیجه ای چیزی گرفتم؟
بعد از اون هم بابام گفت نه اشتباه حس کردی!(هر چند بعدا گفت برا این که نترسین گفتم :/)
خوب من کاری با مامانم ندارم! کاری با پس لرزه زلزله هم ندارم!
یعنی از خودم خوشم میاداا خیلی :| لامصب زلزله اومده تو خم به ابرو نیاوردی :))
فک کنم لرزه نگار های بدنم خراب شدن :/
از اونجایی که هیچی حس نکردم دوباره خوابیدم : ||||||||
تا الان که اومدم سرچ زدم دیدم یه چیزایی نوشتن ولی خوب هنوزم مطمئن نیستم :/
خوشم میاد از خودم اصن ، در زمانی که نباید ریلکس باشم ریلکسم ولی در زمان ریلکسی داغونم :/
جالب تر از اون با صدای تبر به در زدن و لرزش زلزله بیدار نمیشم
اون وقت با صدای ریز تلویزین و صدای آهنگ و صدا های ریز از خواب میپرم :/
خوب این از خصوصیات من بودنه :/
همیشه میگفتم 100 سال بعد اگه قرارشد بمیرم :/ مرگ آروم مثلا مرگ توی خواب رو ترجیح میدم!
بدن گرامی اولا 100 سال بعد دوما آخه سقف خونه بیاد رو مخم عاخه؟ :\ اون جوری که زجر کش میشم که :|
به سکته راضی ام :|
ازرائیل جون مادرت الان این طرفا نیا من جونم آرزو دارم :\
درسته بعضی وقتا حرف از خود کشی میزنم ولی نمیخوام که زجه بزنم که :/ آروم و با ملایمت :|
البته این خیلی مهم نیست ولی اگه شد قبلشم بتونم موبایلمو format کنم :/
هرچند هنوز واسه این فکرا زوده :)
سنسور های لرزشی بدنم ، مخجه عزیزم ، استخوان هلزونی گوشم با اون سه تا نیم دایرش به علاوه مایه اگوری پگوری گوشم و تمام عوامل پشت صحنه ، روی صحنه ، توی صحنه و دیگر دوستان و همکاران بدنم ، دوستون دارم :))
پ.ن: فوحش ندین لطفا :/